-
شعر اشک یتیم از پروین اعتصامی
دوشنبه 13 بهمن 1393 01:50
شعر اشک یتیم از پروین اعتصامی
-
شعر هوشنگ ابتهاج به نام تو ای پری کجایی
شنبه 11 بهمن 1393 03:19
تو ای پری کجایی شبی که آواز نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشانهای از نی و نغمه ندیدم تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی من همهجا، پی تو گشتهام از مه و مهر، نشان گرفتهام بوی تو را، ز گل شنیدهام دامن گل، از آن گرفتهام تو ای پری کجایی، که رخ نمینمایی...
-
شعر فروغ فرخزاد به نام به انسان بودنت شک کن
شنبه 11 بهمن 1393 03:15
به انسان بودنت شک کن اگر مستضعفی دیدی، ولی از نان امروزت به او چیزی نبخشیدی. به انسان بودنت شک کن اگر چادر به سر داری، ولی از زیر آن چادر به یک دیوانه خندیدی به انسان بودنت شک کن اگر قاری قرآنی، ولی در درکِ آیاتش دچارِ شک و تردیدی. به انسان بودنت شک کن اگر گفتی خدا ترسی، ولی از ترس اموالت تمام شب نخوابیدی. به انسان...
-
شعر گلایه از خداوند از ماردین امینی
شنبه 11 بهمن 1393 03:09
شبی در کنج میخانه,گرفتم تیغ در دستم.. بگفتم: خالقا,یارب تو فکر کردی که من مستم؟ کجائی تو؟ چه هستی تو؟ چه میخواهی تو از قلبم؟ تو از مستی چه میدانی؟ تو از عمرم چه میجوئی؟ تو فرعون را خدا کردی.. تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی.. سپردى تیغ بر ظالم,به مظلومان جفا کردی.. به آن شیطان خونخوارت,تو ظلم را عطا کردی.. مرا از عشق...
-
شعر مهدی اخوان ثالث به نام باغ بی برگی که میگوید زیبا نیست؟
جمعه 10 بهمن 1393 00:58
باغ بی برگی که میگوید زیبا نیست؟ آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر، با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش ساز او باران، سرودش باد جامه اش شولای عریانی ست ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تا پودش باد گو بروید، یا نروید، هر چه در هر کجا که خواهد یا نمیخواهد باغبان و رهگذاری نیست...
-
شعر هوشنگ ابتهاج به نام دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
جمعه 10 بهمن 1393 00:52
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند خوش تر از نقش توام نیست در آیینه ی چشم چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند من دیوانه...
-
شعر یک درختِ پیرم از نجمه زارع
یکشنبه 28 دی 1393 18:15
یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم مردهام، دارم خوراکِ جانورها میشوم بیخیال از رنجِ فریادم تردّد میکنند باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها میشوم با زبان لالِ خود حس میکنم این روزها همنشین و همکلام ِ کور و کرها میشوم هیچکس دیگر کنارم نیست، میترسم از این اینکه دارم مثل مفقود الاثرها...
-
شعر فقط من میدانم از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 03:00
فقط من میدانم ... فقط تاریکی می داند ماه چقدر روشن است فقط خاک می داند دست های آب چقدر مهربان! معنی دقیق نان را فقط آدم گرسنه می داند فقط من می دانم تو چقدر زیبایی! رسول یونان
-
شعر تو نیستی از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:57
تو نیستی .... تو نیستی اما من برایت چای می ریزم دیروز هم نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم دوست داری بخند دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش مبهوت من و دنیای کوچکم دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی من با تو زندگی می کنم رسول یونان
-
شعر گریز از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:52
گریز .... این شهر شهر قصه های مادربزرگ نیست که زیبا و آرام باشد آسمانش را هرگز آبی ندیده ام. من از اینجا خواهم رفت و فرقی هم نمیکند که فانوسی داشته باشم یا نه کسی که می گریزد از گم شدن نمی ترسد ! رسول یونان
-
شعر قول بده از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:47
قول بده .... قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا! اگر بیایی همه چیز خراب میشود دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم؟ رسول یونان
-
شعر تلفنی در جمجمه ام زنگ میزند از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:45
تلفنی در جمجمه ام زنگ میزند سالهاست تلفنی در جمجمهام زنگ میزند و من نمیتوانم گوشی را بردارم سالهاست شب و روز ندارم اما بدبختتر از من هم هست او همان کسیست که به من زنگ میزند ! رسول یونان
-
شعر تو در من به خاب رفته ای از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:42
تو در من به خاب رفته ای دیگر با صدای بلند نمی خندم با صدای بلند حرف نمی زنم دیگر گوش نمی دهم به صدای باد دریا پرنده پاواروتی پاورچین پاورچین می آیم و می روم بی سر و صدا زندگی می کنم تو در من به خواب رفته ای رسول یونان
-
شعر چه اشتباه دل انگیزی از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:39
چه اشتباه دل انگیزی نه امپراطورم و نه ستاره ای در مشت دارم اما خودم را با کسی که خیلی خوشبخت است اشتباه گرفته ام و به جای او نفس می کشم راه می روم غدا می خورم می خوابم و... چه اشتباه دل انگیزی... رسول یونان
-
شعر اگر مرا دوست نداشته باشی از رسول یونان
شنبه 6 دی 1393 02:36
اگر مرا دوست نداشته باشی اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و میمیرم مرگ نه سفری بیبازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری رسول یونان
-
شعر تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم از حسین منزوی
شنبه 6 دی 1393 02:24
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبت را رقم زدم تا کور سوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق ها ، علمزدم با وامی از نگاه تو خورشید های شب...
-
آن چشم آهو از فاضل نظری
شنبه 6 دی 1393 02:18
آن چشم آهو دین راهگشا بود و تو گمگشته دینی تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی آهو نگران است بزن تیر خطا را صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟ این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود هر جا بروی باز گرفتار زمینی مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید هر وقت شدی آینه، کافی است ببینی ای عقل بپرهیز و مگو عشق چنان است ای عشق کجایی که...
-
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم از فاضل نظری
شنبه 6 دی 1393 02:13
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم من آسمان پر از ابرهای دلگیرم اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم به دام زلف بلندت دچار و سردرگم مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم درخت سوخته ای در کنار رودم من...
-
اشعار ابوالحسن صبا
سهشنبه 4 شهریور 1393 01:34
شعر زیبای شهریار در سوگ استاد صبا ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی تو که آتشکده عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را که خود از رقت آن بیخود و بی هوش شدی تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی خلق را گر چه...
-
اشعار ابن یمین فریومدی
سهشنبه 4 شهریور 1393 01:26
ای بر من از جَمــــــال تو هر دَم قیـامتـی .......... خود صورتی بـود به چُنین لُطـف و قـامتی زُلفت پی کدام نبی گشت معجـــــزی ؟! .......... رویت پی کـدام ولـــــی شـد کـرامتـی ؟! ای سرو با شمایل شیر بن و سرو خوش .......... پیشت به پـای مــانـده ام انــدر غـرامتـی تا بُـوی زُلفِ غـالیه رنگت صبــــــــا شنید .............
-
اشعار ابن یمین فریومدی
سهشنبه 4 شهریور 1393 01:26
با وفــــــا و عهـــــد به سر گـر نمی بـری .......... بـــــاری به سـوی ما نگـر آنگَه که بُگـذری با آشنــــا و دوست کس آخِر چُنین کند ؟ .......... وَه ، وَه ! که شرم بادت از این مهر کـافری ماییم در وفـــــای تو ، تا عمر و جـــان بود .......... بـا آنکه عمـــــــــرهـا تـو بـه یـادم نیـاوری هر شب زِ آب چشمــم نزدیک می...
-
اشعار ابن یمین فریومدی
سهشنبه 4 شهریور 1393 01:25
چه داند آن متنعّـم وجـود خفتـه به نـــــاز .......... که من چگونه به سر می برم شبـان دراز ؟ گُشـاده چشم که صبح از اُفـق برآرد سر .......... نهـاده گــــــــوش که شب چـون برآورد آواز بنـالد از غـم من وَحش اگر رســد سویـم .......... بســوزد از نَفَسم مُـــــرغ اگر کند پـــــــرواز مرا چُنیـن که منـم دوست هم علاج کنـد...
-
پیشنهاد به کاربران
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:51
سلام دوستای خوبم ازتون درخواست دارم به صفحات دیگر وبلاگ سر بزنید نظر بذارید و شعرهایی رو که خوندید رو برام ارسال کنید با نام خودتون در وبلاگ قرار میدم اگه هم درخواست شعر داشتید در قسمت نظرات بگید متشکر از همه ی شما عزیزان
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر قبل از اعدام
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:30
قبل از اعدام خون ِ ما می شکفد بر برفْ ، اسفندی . خون ِ ما می شکفد بر لاله . خون ِ ما پیرهن ِ کارگران . خون ِ ما پیرهن ِ دهقانان خون ِ ما پیرهن ِ سربازان خون ِ ما پیرهن ِ خاکِ ماست ... * نم نم ِ باران با خون ِ ما شهر ِ آزادی را می سازد ... نم نم ِ باران با خون ِ ما شهر ِ فرداها را می سازد ........ خون ِ ما پیرهن ِ...
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر خاکستر
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:30
خاکستر دستی به سپیدی ِ روز پنجره را گشود سرما و سوز بیدار بر پلک های من نشست ... * اکنون خاکستر شب را باد در کوچه می برد ...
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر من ایرانی ام
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:29
من ایرانی ام ای چشم مخملی ِمن شکوه آینده امروز این عشق ماست ، عشق به مردم "بگذار درفش ِ سرخ ، زیبایی تو را بستایم" من کور نیستم باید تو را بستایم می دانم امّا کجاست جای ِ دیدن تو وقتی که هموطنم بَرده ، و خاکِ خوب تو را جراحی می کنند باید که خاکِ من از خون ِ من بنا گردد ... بنایِ آزادی بی مرگ و خون کی میسّر...
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر شعری برای زخم
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:28
شعری برای زخم این سرخ گونه هرگز سخن از درد نرانده ست ... درون ِ آتش می زیَد و هراس را با او یارای ِ برابری نیست ... خاموش نشسته به انتظار ، زخم را و گلوله را پاس می دارد تا آن روز کز جراحت سهمگین خویش پرچمی برافرازد ... * این سرخ گونه خاموش نشسته به انتظار تمامی ِ تن من ، سرزمین ِ من است ...
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر سبز
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:27
سبز ای کاش هزار تیغ ِ برهنه بر اندوه تو می نشست تا بتوانم بشارتِ روشنی فردا را بر فراز پلک هایت نگاه کنم ... * اینک صدایِ آن یار ِ بی دریغ گل می کند در سبزترین سکوت و گلهایِ هرزه را در بارش ِ مداوم خویش دِرو می کند ... * جنگل در اندیشه های سبز ِ تو جاری ست ...
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر در سبز های سبز
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:27
در سبزهای سبز در زیر پلکِ خیس ِ جنگل ، در سبزهای سبز ِ جنگل ، "کوچک" ، چوپان ِ تنهایی ست که هر غروب در نِی ، فریاد ِ جنگلی ها را سر ریز می کند ... جنگل صدای گمشدگی ست ، جنگل ، صمیم ِ وحدتِ ماست و چشم های کوچک باور نمی کند ... اینک صدای او در پیچ و تاب سرد سیاهکل گل می دهد . در زیر پلک های خیس جنگل ، در...
-
اشعار خسرو گلسرخی-شعر تلاوت غم
پنجشنبه 30 مرداد 1393 03:26
تلاوت غم شهامتِ مصلوب بر دار ِ نان . در این کویر ِ بسیط نیازمندی های عمومی در ناگزیری ِ پیگیر ِ این نیاز شب را به قامت هر بامداد آویختم بر این دهانه ی سیراب ناپذیر این نیاز ... باید که کور باد این نیاز هرزه دَرایی ... * برخیز و همراه ما بخوان چاوُشی بر افتخار تمامتِ ترسویان دراین شبان ِ ساکتِ غم بار . باید سپیده سلاح...