-
شعر (غزل) دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن از حافظ
سهشنبه 4 فروردین 1394 04:09
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن بوسیدن لب یار اول ز دست...
-
شعر (غزل) خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن از حافظ
سهشنبه 4 فروردین 1394 04:06
خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ایام نماند گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش اعتبار سخن عام چه خواهد بودن دست...
-
شعر (غزل) اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک از حافظ
سهشنبه 4 فروردین 1394 04:02
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هر چه تو داری بخور دریغ مخور که بیدریغ زند روزگار تیغ هلاک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من که روز واقعه پا وامگیرم از سر خاک چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری به مذهب همه کفر طریقت است امساک مهندس فلکی راه...
-
شعر (غزل) بود آیا که در میکدهها بگشایند از حافظ
سهشنبه 4 فروردین 1394 03:56
بود آیا که در میکدهها بگشایند بود آیا که در میکدهها بگشایند گره از کار فروبسته ما بگشایند اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند به صفای دل رندان صبوحی زدگان بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند نامه تعزیت دختر رز بنویسید تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب تا حریفان...
-
شعر (غزل) آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند از حافظ
سهشنبه 4 فروردین 1394 03:52
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست آن به که کار خود به عنایت رها کنند بی معرفت مباش که در من یزید عشق...
-
شعر(غزل) دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:19
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد...
-
شعر (غزل) یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:16
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پای علم داد نکرد دل به امید صدایی که مگر در تو رسد نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد سایه تا بازگرفتی...
-
شعر (غزل) بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:14
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم کمین از گوشهای...
-
شعر (غزل) عکس روی تو چو در آینه جام افتاد از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:12
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد من ز مسجد به خرابات...
-
شعر(غزل) روز وصل دوستداران یاد باد از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:09
روز وصل دوستداران یاد باد روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد من از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد گر چه صد رود است در چشمم مدام زنده رود باغ کاران یاد باد راز حافظ بعد...
-
شعر (غزل) شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:06
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت شد چمان در...
-
شعر (غزل) صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:03
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت در گلستان ارم دوش...
-
شعر (غزل) راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 03:01
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ما را ز منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست از چشم خود بپرس که ما را که میکشد جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست او را به...
-
شعر(غزل) زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:58
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست...
-
شعر (غزل) ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:55
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش گر چه در شیوه گری هر مژهاش قتالیست ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر وه که در کار غریبان عجبت...
-
شعر (غزل) یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:52
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که میخسبد و همخانه کیست باده لعل لبش کز لب من دور مباد راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو بازپرسید خدا را که به پروانه کیست میدهد هر کسش...
-
شعر (غزل) خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:48
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجام کار چیست پیوند عمر بسته به موییست هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست معنی آب زندگی و روضه ارم جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست مستور و مست هر دو چو از یک...
-
شعر (غزل) صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:45
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست به جان او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برای دیده بیاور غباری از در دوست من گدا و تمنای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست دل صنوبریم همچو بید...
-
شعر (غزل) خم زلف تو دام کفر و دین است از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:33
خم زلف تو دام کفر و دین است خم زلف تو دام کفر و دین است ز کارستان او یک شمه این است جمالت معجز حسن است لیکن حدیث غمزهات سحر مبین است ز چشم شوخ تو جان کی توان برد که دایم با کمان اندر کمین است بر آن چشم سیه صد آفرین باد که در عاشق کشی سحرآفرین است عجب علمیست علم هیئت عشق که چرخ هشتمش هفتم زمین است تو پنداری که بدگو...
-
شعر (غزل) سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:28
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد...
-
شعر (غزل) خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:25
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت به بزمگاه...
-
شعر (غزل)ترک شیرازی (اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را) از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:19
ترک شیرازی اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را...
-
شعر (غزل) تا به کجا (صلاح کار کجا و من خراب کجا) از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:11
تا به کجا صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا مبین...
-
شعر (غزلیات ) یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد از حافظ
دوشنبه 3 فروردین 1394 02:04
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخپی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و...
-
شعر به که باید دل بست از مهدی سهیلی
سهشنبه 26 اسفند 1393 02:13
به که باید دل بست؟ به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ گرم، پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر ـ قدمی، راه محبت پوید خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست همه گلچین گل امروزند ـ در نگاه من و تو حسرت بی فردائیست. به که باید دل بست ؟ به...
-
شعر تو را دارم ای گل، جهان با من است از فریدون مشیری
سهشنبه 26 اسفند 1393 02:04
تو را دارم ای گل، جهان با من است تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی، جان جان با من است چو میتابد از دور پیشانیات کران تا کران آسمان با من است چو خندان به سوی من آیی به مهر بهاری پر از ارغوان با من است ! کنار تو هر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بیکران با من است روانم بیاساید از هر غمی چو بینم که مهرت روان...
-
شعر دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند از هوشنگ ابتهاج
سهشنبه 26 اسفند 1393 02:00
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند خوش تر از نقش توام نیست در آیینه ی چشم چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند من دیوانه...
-
شعر مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست از سعدی
سهشنبه 26 اسفند 1393 01:55
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست صبر...
-
شعر رو به روی من فقط تو بوده ای از محمدرضا عبدالملکیان
سهشنبه 26 اسفند 1393 01:51
رو به روی من فقط تو بوده ای رو به روی من فقط تو بوده ای از همان نگاه اولین از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد از همان زمان که کوه استوار آب شد از همان زمان که جستجوی عاشقانه ی مرا نگاه تو جواب شد روبه روی من فقط تو بوده ای از همان اشاره٬ از همان شروع از همان بهانه ای که برگ باغ شد از همان جرقه ای که چلچراغ شد...
-
شعر رسیدن فصل بهار از فریدون مشیری
سهشنبه 26 اسفند 1393 01:44
نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نیمهباز خوش به حال دخترمیخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگار جامهی رنگین نمی پوشی به کام بادهی رنگین نمی بینی به جام نقل و سبزه در...