ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تو زخمی صدها غمی ، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر، از سمت جنگل آمدی
گفتم چه آمد بر سرت ، گفتی که محرم نیستم
مجذوب پروازم ولی ، دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت ، من بی گناهم! نیستم
با یک تلنگر می شود، از هم فروپاشی مرا
نگذار سر بر شانه ام ، آنقدر محکم نیستم
خواندی غزلهای مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما نمی دانم خودم ، هم عاشقم هم نیستم
نجمه زارع
نروید آی ! به چشمان شما محتاجم
نجمه زارع
خود را اگرچــــــه سخت نگه داری از گناه
خود را اگرچــــــه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تــــــــو نهـــاده شود باری از گناه
گفتم: گنــــــاه کردم اگر عاشقت شدم...
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !
...
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجبــاری، از گنـــــــــاه
بالا گرفته ام سرِ خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بــر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره زاده شوم عاری از گنـاه
نجمه زارع
فضــای خانه کـــه از خندههای ما گــرم است
فضــای خانه کـــه از خندههای ما گــرم است
چه عاشقانه نفس میکشم!، هوا گرم است
دوباره «دیدهامت»، زُل بزن بـه چشمانی
که از حرارتِ «من دیدهام ترا» گرم است
بگو دومرتبه این را کــــه: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
بیــا گنـــاه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سر ِ خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
جهنـــم از هیجانات ما دو تا گرم است
...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
نجمه زارع
یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم
مردهام، دارم خوراکِ جانورها میشوم
بیخیال از رنجِ فریادم تردّد میکنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها میشوم
با زبان لالِ خود حس میکنم این روزها
همنشین و همکلام ِ کور و کرها میشوم
هیچکس دیگر کنارم نیست، میترسم از این
اینکه دارم مثل مفقود الاثرها میشوم
...
عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازهای
میکُشم خود را و سرفصلِ خبرها میشوم!
نجمه زارع