اما بازم نیومدی
عاشق و مجنونت شدم
نخونده مهمونت شدم
کلی پریشونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
قهوه ی فنجونت شدم
شمع تو شمعدونت شدم
خاک تو گلدونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
برف زمستونت شدم
رسوا و حیرونت شدم
چک چک ناودونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
آفتاب و بارونت شدم
اشکای غلتونت شدم
عطر گلابدونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
ماه تو ایوونت شدم
خراب و ویرونت شدم
گل گلستونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
سه ماه تابستونت شدم
الوند و کارونت شدم
دشت های ایرونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
دنا و هامونت شدم
نزدیک تر از جونت شدم
رگت شدم ٬ خونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
خادم و دربونت شدم
اسیر زندونت شدم
گلاب کاشونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
یه جوری مدیونت شدم
سنگ خیابونت شدم
راهی میدونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
تو سختی ٬ آسونت شدم
تو دردا درمونت شدم
ناجی پنهونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
لباس و سامونت شدم
سارق ایمونت شدم
چشمای گریونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
لبای خندونت شدم
گشنه شدی نونت شدم
آب فراوونت شدم
امـا بازم نیومدی . . .
همیشه ممنونت شدم
من نی چوپونت شدم
آب تو بیابونت شدم
اما بازم نیومـدی . . .
شعرای ارزونت شدم
عمری غزل خونت شدم
تسلیم قانونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
کشته ی مژگونت شدم
هلاک چشمونت شدم
رفتم و قربونت شدم
اما بازم نیومدی . . .
مریم حیدرزاده
غصه نخور مسافر
غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم
از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم
فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز
نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز ؟
غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست
اینجا ولی آسمون اشک ریختنم بلد نیست
غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت
فدای برق ناز اون چشای قشنگت
غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری
من که خودم می دونم که تو چقد صبوری
غصه نخور مسافر بازم میای به زودی
ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
از دل تو می دونم هیچکی خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند
اردیبهشت که بیاد تو برمیگردی ٬ لبخند
غصه نخور مسافر تولد دوباره
غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره
غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس
سفر یه امتخانه به جون تو بلا نیس
غصه نخور مسافر تو خود آسمونی
در آرزوی روزی که بیای و بمونی
مریم حیدرزاده
هشدار سبز
کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم
با دلای شکسته کمی مهربون باشیم
کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم
احترام دلای شکسته رو نگه داریم
کاش به مهربون ترا دینمونو ادا کنیم
سهم خوشبختیمونو وقف بزرگترا کنیم
کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه
مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه
کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم
هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم
کاش که پاک کنیم تموم اشکایی که جاریه
خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه
کاش دس پرنده های بی پناهو بگیریم
توی آسمون بریم دامن ماهو بگیریم
کاش با مهربونیمون غصه ها رو کم بکنیم
رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم
کاش بشینیم پای صحبت اونا که بی کسن
اگه درد دل کنن به آرزوشون می رسن
کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه
بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه
کاش هنوز دیر نشده قدر همو خوب بدونیم
نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم
کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره
آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره
مریم حیدرزاده
حسرت تو رو داشتن
مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه
حسرت داشتن تو ٬ پیر شده ٬ عینک میزنه
صورتم سرخ شده بود ٬ اما حالا کبود شده
جدایی یه عمره داره توی اون چک می زنه
اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست
منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه
یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟
هنوزم کامپیوتر داره برام تک میزنه
حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم . . .
مثل تو کی آدمو جای عروسک میزنه ؟
دیشب از خواب پریدم خوب شد ٬ آخه دیدم یکی
داره به ماشین تو ٬ هی گل میخک میزنه
تو که تنها نبودی ٬ یکی پیشت نشسته بود
بگذریم ٬ این دل من همیشه با شک میزنه
اونی که بهم میگفت دوست دارم ٬ دوسم نداشت
دیده بودم واسه ی دختره سوتک میزنه
باورت میشه هنوز عاشقتم ٬ اون روز خوب
دل هنوز واست (( تولدت مبارک )) میزنه
تو زیاد دوسم نداشتی ٬ خوب مقصر نبودی
کی میاد امضا زیر قول یه کودک میزنه ؟
نه که بچه ها بدن ٬ پاک و زلاله قلبشون
ولی نبض عقلشون ٬ یه قدری کوچک میزنه
فکر نکن فقط توی ٬ رسمه یه وقتا حوصله
میره آسمون ٬ خودش رو جای لک لک میزنه
دختر همسایمون ٬ نمیدونه دوس نداری
داره دور قاب عکست گل و پولک میزنه
نه که فکر کنی به تو نظر داره ٬ میکشمش
مثلا داره رو زخمام گل پیچک میزنه
کارش این نیس ٬ طفلکی شب تا سپیده میشینه
گل و بوته و شکوفه روی قلک میزنه
راستی من چرا تو نامم اینا رو به تو میگم
نمیگم گوشای رویام دیگه سمعک میزنه
جز واسه نوار تو که توش صدای نازته
به نفس هام عطر سیب قندک میزنه
نامه مو جواب نده ٬ دوسم نداشته باش ٬ ولی
نذا اصلا نزنه قلبی که اندک میزنه
پیش هیچ کسی نرو ٬ حلقه دست کسی نکن
چون گناهه ٬ من هنوز دلم برات لک میزنه
مریم حیدرزاده
خیلی سخته
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره
مریم حیدرزاده
لالاییلالا لالا گل ریحون
دوتا فال و دوتا فنجون
توی فنجون تو لیلی
تو خط فال من مجنون
لالا لالا گل خشخاش
چه نازی داره تو چشماش
پر از نقاشیه خوابت
تو تنها فکر اونا باش
لالا لالا گل پونه
گل خوش رنگ بابونه
دیگه هیچکس تو این دنیا
سر قولش نمیمونه
لالا لالا شبه دیره
بببین ماهو داره میره
هزارتا قصه هم گفتم
چرا خوابت نمیگیره؟؟
لالا لالا گل لاله
نبینم رویاهات کاله
فرشته مثل تو پاکه
فقط فرقش دوتا باله
لالا لالا گل رعنا
میخواد بارون بیاد اینجا
کی گفته تو ازم دوری ؟؟
ببین نزدیکتم حالا
لالا لالا گل پسته
نشی از این روزا خسته
چقد خوابی که میشینه
تو چشمای تو خوشبخته
لالا لالا گل مریم
نشینه تو چشات شبنم
یه عمره من فقط هرشب
واسه تو آرزو کردم
لالا لالا گل پونه
کلاغ آخر رسید خونه
یکی پیدا میشه یه شب
سر هر قولی میمونه
لالا لالا گل زردم
چراغارم خاموش کردم
بخواب که مثل پروانه
خودم دور تو میگردم
مریم حیدرزاده
باران
گاهی به آسمان هم حسودی می کنم
چرا که پس از گریه ای طولانی
دلش باز می شود
لبخندی زیبا
و
رنگارنگ می زند
دل من اما
پس از هر بارش
بیشتر دلتنگ توست.
آدم برفی
چه فرق می کند
چه فرق می کند
برنده اسکار شوم یا نه
وقتی تو مرا نمی بینی
چه فرق می کند که مرغ عشق همسایه
هنوز عاشق است یا نه
اصلا چه فرق می کند
که چه هست و چه نیست
وقتی تو رویت را از من می پوشانی
آدم برفی
دوستی
چشمانم را می بندم
دستانم را باز می کنم
و گرمای دستان گنجشک ساده ای را حس می کنم
و اگر چه می دانم جنب و جوشش زیاد است
ولی هر لحظه
اظطراب دارم که
بال بگشاید
و مرا
از داغ رفتنش
بسوزاند
حالا این منم
و
رویا هایی که
در آن غوطه ورم
و در آن همه چیزهای خوب
واقعی است.
آدم برفی
چشم به راه می مانم
شاید باد بیاید
شاید قاصدکی
خبری
اصلا ولش کن
دیدن همین ماه
بس است
چرا که تو او را
بسیار دوست داری.
آدم برفی
نیستش
نیستش
نمیدونم کجاست
چه میکنه
ولی میدونم که ندارمش
هیچ وقت نخواستم که تورو با چشمات به یاد بیارم
نمیخواستم که تو رو تو گم ترینه آرزوهام ببینم
نمیخواستم که بی تو به دیوارا بگم هنوزم دوستت دارم
آخه تو هول و ولای پریشونیا تو رو نداشتم
تو گیر و دار، ای بابا
دلتو هیچ
حالمون خوش
ای بی مروت
دیگه دلی میمونه که جور دل کبوتر بتپه
که با شما از جون زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفس تو
بذار که اون خوش غیرتاش بدونن
که دل
دل بابایی دل نیست
دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه
مجتبی معظمی
زبانم را نمی فیهمی
مینویسم چنان زیبایی
مینویسم چنان زیبایی
که صخرهها سر راهت آب میشوند
تا با تو راهی دریا شوند
کرجیها به صخره پناه میبرند
تا پیشت بمانند و
به بستر دریا نیفتند
مینویسم چنان زیبایی
که تمامی آبها دهانه دریا جمع میشوند
تا ورود تو را ببینند...
ای رود
انگشتت را به من بده
به ساحل شعرهای من قدم نه
نمیتوانم از تو چنان بگویم که دفتر اشعارمتر شود
انگشتت را به من بده
بر پلههای دفتر من قدم نه
میخواهم گلهایی در شعرم بروید
که کرک ملتهبش را زیر سر انگشتانم حس کنی
شمس لنگرودی
غمگین مشو عزیز دلم
من اگر نباشم
مثل هوا در کنار توام
نه جای کسی را تنگ می کنم
نه کسی مرا می بیند
نه صدایم را می شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم.
شمس لنگرودی
بی آن که بوی تو را بشنوم
بی آن که بوی تو را بشنوم
ریشه های سیاهم
در تاریکی بیدار می شوند
فریاد می زنند: بهار، بهار-
شاخه های درختم من
به آمدنت معتادم.
شمس لنگرودی
تو خواهی آمد
امشب
دریاها سیاه اند
باد زمزمه گر
سیاه است
پرنده و گیلاس ها
سیاه اند
دل من روشن است
تو خواهی آمد.
می بینی که
بعد یک سال بهار آمده می بینی که
باز تکرار به بار آمده می بینی که
سبزی سجده ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده می بینی که
آنکه عمری به کمین بود به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده می بینی که
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده می بینی که
غنچه ای مژده پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده می بینی که
بی بهانه
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند