شاعرونه ------ بهترین اشعار زیبا ( قلبی که بی صدا شکست )

شاعرونه -اشعار غمگین- عاشقانه کانال تلگرام » asheghaneh0101@

شاعرونه ------ بهترین اشعار زیبا ( قلبی که بی صدا شکست )

شاعرونه -اشعار غمگین- عاشقانه کانال تلگرام » asheghaneh0101@

شعر اشک یتیم از پروین اعتصامی

شعر اشک یتیم از پروین اعتصامی

شعر هوشنگ ابتهاج به نام تو ای پری کجایی

تو ای پری کجایی

شبی که آواز نی تو شنیدم


 چو آهوی تشنه پی تو دویدم


 دوان دوان تا لب چشمه رسیدم


 نشانه‌ای از نی و نغمه ندیدم


 تو ای پری کجایی، که رخ نمی‌نمایی


 از آن بهشت پنهان، دری نمی‌گشایی


 من همه‌جا، پی تو گشته‌ام


 از مه و مهر، نشان گرفته‌ام


 بوی تو را، ز گل شنیده‌ام


 دامن گل، از آن گرفته‌ام


 تو ای پری کجایی، که رخ نمی‌نمایی


 از آن بهشت پنهان، دری نمی‌گشایی


 دل من سرگشته توست


 نفسم آغشته توست


 به باغ رویاها چو گلت بویم


 در آب و آیینه چو مهت جویم


 تو ای پری کجایی


 در این شب یلدا ز پی‌ات پویم


 به خواب و بیداری سخنت گویم


 تو ای پری کجایی


 مه و ستاره درد من می‌دانند


 که همچو من پی تو سرگردانند


 شبی کنار چشمه پیدا شو


 میان اشک من چو گل وا شو


 تو ای پری کجایی، که رخ نمی‌نمایی


 از آن بهشت پنهان، دری نمی‌گشایی

                                                                هوشنگ ابتهاج


شعر فروغ فرخزاد به نام به انسان بودنت شک کن

به انسان بودنت شک کن


اگر مستضعفی دیدی،
ولی از نان امروزت

 به او چیزی نبخشیدی.
به انسان بودنت شک کن

 اگر چادر به سر داری،
ولی از زیر آن چادر

 به یک دیوانه خندیدی
به انسان بودنت شک کن

 اگر قاری قرآنی،
ولی در درکِ آیاتش 

دچارِ شک و تردیدی.
به انسان بودنت شک کن

 اگر گفتی خدا ترسی،
ولی از ترس اموالت

 تمام شب نخوابیدی.
به انسان بودنت شک کن

 اگر هر ساله در حجّی،
ولی از حال همنوعت

 سوالی هم نپرسیدی.
به انسان بودنت شک کن

 اگر مرگِ کسی دیدی،
ولی قدرِ سَری سوزن 

ز جای خود نجنبیدی 
به انسان بودنت شک کن

                                                                مریم نیکوبخت

شعر گلایه از خداوند از ماردین امینی

شبی در کنج میخانه,گرفتم تیغ در دستم..
بگفتم:
خالقا,یارب  تو فکر کردی که من مستم؟
کجائی تو؟ چه هستی تو؟ چه میخواهی تو از قلبم؟
تو از مستی چه میدانی؟ تو از عمرم چه میجوئی؟
تو فرعون را خدا کردی..
تو شیرین را ز فرهادش جدا کردی..
سپردى تیغ بر ظالم,به مظلومان جفا کردی..
به آن شیطان خونخوارت,تو ظلم را عطا کردی..
مرا از عشق دیرینم,سوا کردى..
سپس گویی: نشو کافر..؟
تو فکر کردی که من مستم....؟؟
خدایا گر عزیزت را کسی دیگر به مستی در بغل گیرد
تو آیا همچنان از صبر ایوبت در آن قرآن جاویدت سخن آری؟
تو بی پرده کفر خواهی گفت.. نخواهی گفت؟؟
خداوندا غرورم را هوس داران شکستندو  جوانی ام گرفتند
و هنوزم پای میکوبندو می رقصند..
عجب دنیای بی رحمی عطا کردی
خدا بی پرده میگویم.. خطا کردى
خطایت را نمیبخشم....
 تودستم را رها کردى..........

شعر مهدی اخوان ثالث به نام باغ بی برگی که میگوید زیبا نیست؟

باغ بی برگی که میگوید زیبا نیست؟

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش


ابر، با آن پوستین سرد نمناکش


باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش


ساز او باران، سرودش باد


جامه اش شولای عریانی ست

ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تا پودش باد گو بروید،

 یا نروید،

 هر چه در هر کجا که خواهد یا نمی‌خواهد

 باغبان و رهگذاری نیست

باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست

 گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟


داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته

در تابوت پست خاک می گوید

باغ بی‌برگی خنده اش خونی ست

اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد

 در آن پادشاه فصلها، پاییز

                                            مهدی اخوان ثالث

شعر هوشنگ ابتهاج به نام دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

   سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند

دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود

   تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند

خوش تر از نقش توام نیست در آیینه ی چشم

 چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند

خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن

که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند

من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام

 تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند

قصه ی عشق من آوازه به افلک رساند

 همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند

سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود

 اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند ..

                                                             هوشنگ ابتهاج