ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
راستی
چگونه باید تمام این عقوبت را
به کسی دیگر نسبت داد
و خود آرام از این خانه به کوچه رفت
صدا کرد
گفت : آیا شما می دانستید
من اگر سکوت را بشکنم
جبران لحظه هایی را گفته ام
که هیچ یک از شما در آن حضور نداشتید
اگر همه ی شما حضور داشتید
تحمل من کم بود
مجبور بودم
همه ی شما را فقط با نام کوچکتان
صدا کنم
چه سرگردان است این عشق
که باید نشانی اش را
از کوچه های بن بست گرفت
چه حدیثی است عشق
که نمی پوسد و افسرده نیست
حتی آن هنگام
که از آسمان به خانه آوار
شود
رگ خواب
شادی اگرچه با همه محرم نمی شود
حسی که باشکوه تر از غم نمی شود
دوری و دوستی دو مسیر مخالف است
ایمان به تو بدون تو محکم نمی شود
مجموعه ی وجود من و چشم های تو
چیزی به غیر زلزله ی بم نمی شود
ویرانگی اگرچه شده سهم من ولی
از کوه هرچه هم بکنی کم نمی شود
چشم امید بسته به ابروی توست که
دیگر برای رفتن من خم نمی شود
این شاخه ها که دور و برم را گرفته اند
هرگز برام شاخه ی مریم نمی شود
بیدار می شوم ، نه... رگ خواب من هنوز
دست فرشته ای ست که آدم نمی شود!