ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من بودم و تنهایی و یک تار شکسته
بر ساحل غم زورق افکار نشسته
برپنجره می کوفت دوصد قطره باران
شلاق خزان نیز بر این پیکر خسته
همچون صف مژگان سیاهش رژه می رفت
در خاطر من خاطره ها دسته به دسته
یک لحظه خیال رخش آمد به سراغم
گویی که کنارم خود او بود نشسته
صد بار بغل کردم و بوسیدم و چیدم
صد غنچه ی خندان ز لب یار خجسته
گفتم که نبینم دگر ای شوخ پس از این
دست من از آن زلف سیاه تو گسسته
پر بود همه وقت شب از دلخوشی و عیش
بگشود شباهنگ به نا گه در بسته
افکار خوش از سر همه رفتند به سویی
من ماندم و تنهایی و یک تار شکسته...