از پنجره
بر بلند سبز چنار از دور
آفتاب بسته طلایی ها
سایه ها به زمزمه ای خاموش
در نشیب تند جدایی ها
در فضای خسته غمی بیدار
مرده در نگاه کلاغ آواز
پیش دیده میله ناهنجار
پشت پنجره گذر سرباز
چه غروب بی نفس تنگی
مژده در غریو کلاغش نیست
جغد هم گریخته پروازی
در سکوت مرده باغش نیست
جاده خالی از قدم قاصد
دل تپیده منتظر پیغام
همه خستگی همه سنگینی
آسمان روی چنار آرام
یدالله رویایی