ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به سکوتش ....
به سکوتش نهفته غوغایی
شرم میریزد از دو چشمانش.
سایهی محو آرزوهایم
میخزد نرم روی دامانش.
گه به کاشانهی تصّور من
عهدهای شکسته میآید. -
تا در انبوه بار خاطرهام
یادبودش غمی بیفراید.
غم دیرین من به خشم امید
شد گرفتار و خورد سیلیها
یأس ترسید و پا کشید و برفت
حال غم نیز گشته ناپیدا.
عهد امید را نمیشکنم،
عهد دارد امید با او نیز.
کی در آغوشت، آرزو! افتم
ای سکوت! از میان ما برخیز