-
شعر کم از رضا نیکوکار
جمعه 4 بهمن 1392 00:37
کم زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است از سمرقند و بخارا...
-
شعر چشات از رضا نیکوکار
جمعه 4 بهمن 1392 00:34
چشات چشات گیجه ، چشات خوابه ، چشات مست چشات یه کوچه ی غمگین بن بست چشات خیسه ، چشات بارون ، چشات اشک چشات حرفای خیلی خوب ساده ست چه خوشبختم تو این آیینه بازار که می بینم تب دلداگی مو دو تا الماس صیقل خورده ی ناب بهم پس می ده هرشب سادگی مو می شینم روبروی شمع چشمات مث پروانه تن می دم به آتیش سرم رو با تو بالاتر می گیرم...
-
شعر بوی باروت از رضا نیکوکار
جمعه 4 بهمن 1392 00:19
بوی باروت بوی باروت میدهی بابا، بوی یک عمر بهترینها را در خودت شعله میکشی هر صبح ردّپای تمام مینها را بیشتر سرفه کن عزیز دلم، سرفههایت برای من وحی است پشت سر میگذارم اینگونه آیه آیه پل یقینها را بیتفاوتتر از همیشه هنوز روزها میروند و میآیند این زمانه زیادتر کردهست روی پیشانی تو چینها را حرف بسیار میزنند...
-
شعر ما هم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم از رضا نیکوکار
جمعه 4 بهمن 1392 00:14
ما هم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم می روی بعد تو پای سفرم می شکند مرگ می آید و در آینه ها می بینم زندگی مثل پلی پشت سرم می شکند چار دیوار اتاق از تو و عکست خالی ست یک به یک خاطره ها دور و برم می شکند من که مغرورترین شاعر شهرم بودم به زمین می خورم و بال و پرم می شکند نقشه ها داشت برایم پدر پیرم ...آه بغض من پای سکوت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمن 1392 14:51
شرم و شوق دل می ستاند از من و جان می دهد به من آرام جان و کام جهان می دهد به من دیدار تو طلیعه ی صبح سعادت است تا کی ز مهر طالع آن می دهد به من دلداده ی غریبم و گمنام این دیار زان یار دلنشین که نشان می دهد به من جانا مراد بخت و جوانی وصال توست کو جاودانه بخت جوان می دهد به من می آمدم که حال دل زار گویمت اما مگر سرشک...
-
شعر دیر از هوشنگ ابتهاج
چهارشنبه 2 بهمن 1392 14:47
دیر صد ره به رخ تو در گشودم من بر تو دل خویش را نمودم من جان مایه ی آن امید لرزان را چندان که تو کاستی، فزودم من می سوختم و مرا نمی دیدی امروز نگاه کن که دودم من تا من بودم نیامدی، افسوس! وانگه که تو آمدی، نبودم من
-
شعر توتیا از هوشنگ ابتهاج
چهارشنبه 2 بهمن 1392 14:41
توتیا مهی که مزد وفای مرا جفا دانست دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان چرا که آن گل خندان چنین روا دانست صفای خاطر آیینه دار ما را باش که هر چه دید غبار غمش صفا دانست گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق به حیرتم که صبا...
-
شعر در کوچه سار شب از هوشنگ ابتهاج
چهارشنبه 2 بهمن 1392 14:37
در کوچه سار شب درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند دلِ خرابِ من دگر...
-
شعر چشمی کنار پنجره انتظار از هوشنگ ابتهاج
چهارشنبه 2 بهمن 1392 14:31
چشمی کنار پنجره انتظار شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت امید عافیتم بود روزگار نخواست قرار...
-
شعر گریه ی شبانه از هوشنگ ابتهاج
چهارشنبه 2 بهمن 1392 14:25
گریه ی شبانه شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت امید عافیتم بود روزگار نخواست قرار عیش و...
-
اشعار هوشنگ ابتهاج -چه غریب ماندی ای دل
دوشنبه 30 دی 1392 03:07
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری سحرم کشیده خنجر که: چرا شبت نکشته ست تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری به سرشک همچو باران ز برت چه بر خورم من؟ که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری نه چنان شکست...
-
شعر اما بازم نیومدی از مریم حیدرزاده
دوشنبه 11 آذر 1392 02:39
اما بازم نیومدی عاشق و مجنونت شدم نخونده مهمونت شدم کلی پریشونت شدم اما بازم نیومدی . . . قهوه ی فنجونت شدم شمع تو شمعدونت شدم خاک تو گلدونت شدم اما بازم نیومدی . . . برف زمستونت شدم رسوا و حیرونت شدم چک چک ناودونت شدم اما بازم نیومدی . . . آفتاب و بارونت شدم اشکای غلتونت شدم عطر گلابدونت شدم اما بازم نیومدی . . . ماه...
-
شعر غصه نخور مسافر از مریم حیدرزاده
دوشنبه 11 آذر 1392 02:19
غصه نخور مسافر غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز ؟ غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست اینجا ولی آسمون اشک ریختنم بلد نیست غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت فدای برق ناز اون چشای قشنگت غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری من که...
-
شعر هشدار سبز از مریم حیدرزاده
دوشنبه 11 آذر 1392 02:11
هشدار سبز کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم با دلای شکسته کمی مهربون باشیم کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم احترام دلای شکسته رو نگه داریم کاش به مهربون ترا دینمونو ادا کنیم سهم خوشبختیمونو وقف بزرگترا کنیم کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم...
-
شعر حسرت تو رو داشتن از مریم حیدرزاده
دوشنبه 11 آذر 1392 02:02
حسرت تو رو داشتن مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه حسرت داشتن تو ٬ پیر شده ٬ عینک میزنه صورتم سرخ شده بود ٬ اما حالا کبود شده جدایی یه عمره داره توی اون چک می زنه اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟ هنوزم کامپیوتر داره برام تک میزنه حالا...
-
شعر خیلی سخته از مریم حیدرزاده
دوشنبه 11 آذر 1392 01:48
خیلی سخته خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی...
-
شعر لالایی از مریم حیدرزاده
دوشنبه 11 آذر 1392 01:41
لالایی لالا لالا گل ریحون دوتا فال و دوتا فنجون توی فنجون تو لیلی تو خط فال من مجنون لالا لالا گل خشخاش چه نازی داره تو چشماش پر از نقاشیه خوابت تو تنها فکر اونا باش لالا لالا گل پونه گل خوش رنگ بابونه دیگه هیچکس تو این دنیا سر قولش نمیمونه لالا لالا شبه دیره بببین ماهو داره میره هزارتا قصه هم گفتم چرا خوابت نمیگیره؟؟...
-
شعر باران از آدم برفی
یکشنبه 10 آذر 1392 02:43
باران گاهی به آسمان هم حسودی می کنم چرا که پس از گریه ای طولانی دلش باز می شود لبخندی زیبا و رنگارنگ می زند دل من اما پس از هر بارش بیشتر دلتنگ توست. آدم برفی
-
شعر چه فرقی میکند از آدم برفی
یکشنبه 10 آذر 1392 02:34
چه فرق می کند چه فرق می کند برنده اسکار شوم یا نه وقتی تو مرا نمی بینی چه فرق می کند که مرغ عشق همسایه هنوز عاشق است یا نه اصلا چه فرق می کند که چه هست و چه نیست وقتی تو رویت را از من می پوشانی آدم برفی
-
شعر دوستی از آدم برفی
یکشنبه 10 آذر 1392 02:17
دوستی چشمانم را می بندم دستانم را باز می کنم و گرمای دستان گنجشک ساده ای را حس می کنم و اگر چه می دانم جنب و جوشش زیاد است ولی هر لحظه اظطراب دارم که بال بگشاید و مرا از داغ رفتنش بسوزاند حالا این منم و رویا هایی که در آن غوطه ورم و در آن همه چیزهای خوب واقعی است. آدم برفی
-
شعر شبها از آدم برفی
یکشنبه 10 آذر 1392 02:07
شبها شبها چشم به راه می مانم شاید باد بیاید شاید قاصدکی خبری اصلا ولش کن دیدن همین ماه بس است چرا که تو او را بسیار دوست داری. آدم برفی
-
شعر نیستش از مجتبی معظمی
یکشنبه 10 آذر 1392 01:42
نیستش نیستش نمیدونم کجاست چه میکنه ولی میدونم که ندارمش هیچ وقت نخواستم که تورو با چشمات به یاد بیارم نمیخواستم که تو رو تو گم ترینه آرزوهام ببینم نمیخواستم که بی تو به دیوارا بگم هنوزم دوستت د ار م آخه تو هول و ولای پریشونیا تو رو نداشتم تو گیر و دار، ای بابا دلتو هیچ حالمون خوش ای بی مروت دیگه دلی میمونه که جور دل...
-
شعر"زبانم را نمیفهمی" از مهدی سهیلی
یکشنبه 10 آذر 1392 01:17
زبانم را نمی فیهمی زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی سخن ها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد سیه چشما! مگر طرز نگاهم را نمی بینی سیه مژگان من! موی سپیدم را نگاهی کن سپید اندام من! روز سیاهم را نمی بینی پریشانم ! دل حسرت نصیبم را نمی جویی پشیمانم ! نگاه عذر خواهم را نمی بینی گناهم...
-
شعر مینویسم چنان زیبایی از شمس لنگرودی
جمعه 8 آذر 1392 19:25
مینویسم چنان زیبایی مینویسم چنان زیبایی که صخرهها سر راهت آب میشوند تا با تو راهی دریا شوند کرجیها به صخره پناه میبرند تا پیشت بمانند و به بستر دریا نیفتند مینویسم چنان زیبایی که تمامی آبها دهانه دریا جمع میشوند تا ورود تو را ببینند... ای رود انگشتت را به من بده به ساحل شعرهای من قدم نه نمیتوانم از تو چنان...
-
شعر من اگر نباشم از شمس لنگرودی
جمعه 8 آذر 1392 19:20
غمگین مشو عزیز دلم من اگر نباشم مثل هوا در کنار توام نه جای کسی را تنگ می کنم نه کسی مرا می بیند نه صدایم را می شنود دوری مکن تو نخواهی بود من اگر نباشم. شمس لنگرودی
-
شعر بی آنکه بوی تو را بشنوم از شمس لنگرودی
جمعه 8 آذر 1392 19:16
بی آن که بوی تو را بشنوم بی آن که بوی تو را بشنوم ریشه های سیاهم در تاریکی بیدار می شوند فریاد می زنند: بهار، بهار- شاخه های درختم من به آمدنت معتادم. شمس لنگرودی
-
شعر تو خواهی آمد از شمس لنگرودی
جمعه 8 آذر 1392 19:12
تو خواهی آمد امشب دریاها سیاه اند باد زمزمه گر سیاه است پرنده و گیلاس ها سیاه اند دل من روشن است تو خواهی آمد.
-
شعر می بینی که از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 23:12
می بینی که بعد یک سال بهار آمده می بینی که باز تکرار به بار آمده می بینی که سبزی سجده ما را به لبی سرخ فروخت عقل با عشق کنار آمده می بینی که آنکه عمری به کمین بود به دام افتاده چشم آهو به شکار آمده می بینی که حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد گل سرخی به مزار آمده می بینی که غنچه ای مژده پژمردن خود را آورد بعد یک سال بهار...
-
شعر بی بهانه از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 23:06
بی بهانه از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانیات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرند که زندانیات کنند ای گل گمان مکن به شب جشن میروی شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از...
-
شعر تفاوت از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 23:04
تفاوت پس شاخههای یاس و مریم فرق دارند آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند شادم تصور میکنی وقتی ندانی لبخندهای شادی و غم فرق دارند برعکس میگردم طواف خانهات را دیوانهها آدم به آدم فرق دارند من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان با این حساب اهل جهنم فرق دارند بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن پروانههای مرده با هم فرق دارند