-
شعر دیر و دور از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:58
دیر و دور بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند گل نمیروید، چه غم گر شاخساری بشکند باید این آیینه را برق نگاهی میشکست پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینهام صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند شانههایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه تختهسنگی زیر پای آبشاری بشکند کاروان غنچههای سرخ،...
-
شعر خداحافظی از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:55
خدا حافظی به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم...
-
شعر زیارت از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:52
زیارت مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد از جادة سهشنبه شب قم شروع شد آیینه خیره شد به من و من به آیین ه آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت بیتابی مزارع گندم شروع شد موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد...
-
شعر می پندارم ماه از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:49
می پندارم ماه به نسیمی همه راه به هم می ریزد کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد آه یک روز همین آه تو را می...
-
شعر آینه از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:46
آینه گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدنها آیا دو برابر شدن غصهٔ تنهایی نیست؟! بیسبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به...
-
شعر خواب از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:42
خواب گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست! ما رعیت ها کجا!محصول باغستان کجا!؟ روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده است از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست در نمازت شعر می...
-
شعر اندوه از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:41
اندوه همراه بسیار است، اما همدمی نیست مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست دلبسته اندوه دامنگیر خود باش از عالم غم دلرباتر عالمی نیست کار بزرگ خویش را کوچک مپندار از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت «انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست در فکر فتح قله قافم که آنجاست جایی که تا امروز برآن پرچمی...
-
شعر بی تابی از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:40
بی تابی بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق و سکوت...
-
شعر زلف پریشان از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:32
زلف پریشان زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت ! که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟ که می گردم ولی زلف پریشانی...
-
شعر خیانت قصه ی تلخیست از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:30
خیانت قصه ی تلخیست مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را نسیم مست وقتی بوی گل میداد حس کردم که این دیوانه پرپر میکند یک روز گلها را خیانت قصهی تلخی است اما از که مینالم؟ خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست چه آسان ننگ میخوانند نیرنگ...
-
شعر دلربایی از فاضل نظری
سهشنبه 5 آذر 1392 22:17
دلربایی مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر است تشنگانِ مِهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق - آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است فهم این رندی برای اهل...
-
شعر احمد شاملو به نام آیدا در آینه
پنجشنبه 30 آبان 1392 04:18
آیدا در آینه لبانت به ظرافت شعر شهواتیترین بوسهها را به شرمی چنان مبدل میکند که جاندار غارنشین از آن سود میجوید تا به صورت انسان درآید. و گونههایت با دوشیار مورّب که غرور تو را هدایت میکنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کردهام بیآن که به انتظار صبح مسلح بوده باشم، و بکارتی سربلند را از روسبیخانههای داد و ستد سر...
-
شعر احمد شاملو به نام از مرگ
پنجشنبه 30 آبان 1392 04:06
از مرگ هرگز از مرگ نهراسیدهام گرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود. هراس من-باری-همه از مردن در سرزمینیست که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد. جستن یافتن و آنگاه به اختیار برگزیدن و از خویشتن خویش باروئی پی افکندن- اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
-
شعر احمد شاملو به نام میعاد
پنجشنبه 30 آبان 1392 04:03
میعاد در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم. آینهها و شبپرههای مشتاق را به من بده روشنی و شراب را آسمان بلند و کمانگشاده پل پرندهها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرین را در پرندهئی که میزنی مکررکن. در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست میدارم. در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان میپذیرد و شعله و شور...
-
شعر احمد شاملو به نام من و تو
پنجشنبه 30 آبان 1392 03:59
من و تو من وتو یکی دهانیم که به همه آوازش به زیباتر سرودی خواناست. من و تو یکی دیدگانیم که دنیا را هردم در منظر خویش تازهتر میسازد. نفرتی از هر آنچه بازمان دارد از هز آنچه محصورمان کند از هر آنچه واداردمان که به دنبال بنگریم، من و تو یکی شوریم از هر شعلهئی برتر، که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست چرا که از عشق...
-
اشعار ابو علی سینا
چهارشنبه 29 آبان 1392 00:47
ابو علی سینا روزکی چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پیمودم ساعتی لطف و لحظهای در قهر جان پاکــــیزه را بــــیالودم با خرد را به طبع کردم هجو بی خرد را به طمع بـــستودم آتـشی بر فروخــــــتم از دل وآب دیده ازو بــــــــپالودم با هواهای حرص و شــیطانی ساعــــتی شادمـــان نیاسودم آخر الامر چون بر آمد کار رفتـــم...
-
شعر آذر بیگدلی به نام خنده و گریه
چهارشنبه 29 آبان 1392 00:38
خنده و گریه پیرم و عادت طفلان دارم به من این شوخی طبع ارزانی گاه از خنده کنم گلریزی گاه از گریه گلاب افشانی گر کنم خنده نه از بی خردیست ور کنم گریه نه از نادانی اولم خنده ز بی دردی بود آخرم گریه ز بی درمانی
-
شعرنیمایوشیج به نام فرق است
جمعه 24 آبان 1392 02:20
شعر فرق است از نیمایوشیج بودم به کارگاه جوانی دوران روزهای جوانی مرا گذشت در عشق های دلکش و شیرین (شیرین چو وعده ها) یا عشق های تلخ کز آنم نبود کام. فی الجمله گشت دور جوانی مرا تمام. آمد مرا گذار به پیری اکنون که رنگ پیری بر سر کشیده ام فکری است باز در سرم از عشق های تلخ لیک او نه نام داند از من نه من از او فرق است در...
-
شعر نیمایوشیج به نام تو را من چشم در راهم
جمعه 24 آبان 1392 02:14
شعر تو را من چشم در راهم از نیمایوشیج ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم. شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی...
-
شعر علی اسفندیاری(نیمایوشیج) به نام قایق
جمعه 24 آبان 1392 02:10
شعر قایق از علی اسفندیاری (نیمایوشیج) من چهره ام گرفته من قایقم نشسته به خشکی با قایقم نشسته به خشکی فریاد می زنم: " وامانده در عذابم انداخته است در راه پر مخافت این ساحل خراب و فاصله است آب امدادی ای رفیقان با من." گل کرده است پوزخندشان اما بر من، بر قایقم که نه موزون بر حرفهایم در چه ره و رسم بر التهابم از...
-
شعر نیمایوشیج به نام مرغ شباویز
جمعه 24 آبان 1392 02:04
شعر مرغ شباویز از نیمایوشیج به شب آویخته مرغ شباویز مدامش کار رنج افزاست، چرخیدن. اگر بی سود می چرخد وگر از دستکار شب، درین تاریکجا، مطرود می چرخد... به چشمش هر چه می چرخد، ـــ چو او بر جای ـــ زمین، با جایگاهش تنگ. و شب، سنگین و خونالود، برده از نگاهش رنگ و جاده های خاموش ایستاده که پای زنان و کودکان با آن گریزانند...
-
شعرنیما یوشیج به نام هنوز از شب
جمعه 24 آبان 1392 01:58
شعر هنوز از شب از نیمایوشیج هنوز از شب دمی باقی است، می خواند در او شبگیر و شب تاب، از نهانجایش، به ساحل می زند سوسو. به مانند چراغ من که سوسو می زند در پنجره ی من به مانند دل من که هنوز از حوصله وز صبر من باقی است در او به مانند خیال عشق تلخ من که می خواند و مانند چراغ من که سوسو می زند در پنجره ی من نگاه چشم سوزانش...
-
شعرنیمایوشیج به نام انگاسی
جمعه 24 آبان 1392 01:50
شعر انگاسی از نیما یوشیج سوی شهر آمد آن زن انگاس سیر کردن گرفت از چپ و راست دید آیینه ای فتاده به خاک گفت : حقا که گوهری یکتاست به تماشا چو برگرفت و بدید عک س خود را ، فکند و پوزش خواست که : ببخشید خواهرم ! به خدا من ندانستم این گوهر ز شماست ما همان روستازنیم درست ساده بین ،ساده فهم بی کم و کاست که در آیینه ی جهان بر...
-
شعرنیما یوشیج به نام گل زود رس
جمعه 24 آبان 1392 01:47
شعر گل زود رس از نیما یوشیج آن گل زودرس چو چشم گشود به لب رودخانه تنها بود گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود لب گشادی کنون بدین هنگام که ز تو خاطری نیابد سود گل زیبای من ولی مشکن کور نشناسد از سفید کبود نشود کم ز من بدو گل گفت نه به بی موقع آمدم پی جود کم شود از کسی که خفت و به راه دیر جنبید و رخ به...
-
شعر نیمایوشیج به نام ققنوس
جمعه 24 آبان 1392 01:37
شعر ققنوس از نیمایوشیج قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهان، آواره مانده از وزش بادهای سرد، بر شاخ خیزران، بنشسته است فرد. بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان. او ناله های گمشده ترکیب می کند، از رشته های پاره ی صدها صدای دور، در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه، دیوار یک بنای خیالی می سازد. از آن زمان که زردی خورشید روی موج کمرنگ...
-
شعر نیما یوشیج به نام آی آدم ها
جمعه 24 آبان 1392 01:31
شعر آی آدمها از نیما یوشیج آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفردر آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا تواناییّ بهتر را پدید...
-
بی تو در خلوت شب
پنجشنبه 23 آبان 1392 02:04
-
شعر در مورد شکستن
پنجشنبه 23 آبان 1392 01:59
-
شعر تو که نیستی و ببینی
پنجشنبه 23 آبان 1392 01:44
-
شعر تنهایی
پنجشنبه 23 آبان 1392 01:43